صبح ها ساعت می ذارم که بیدارم بشم . تنها به خاطر 4 ساعت و نیم ناقابل اختلاف زمانی که دیر بجنبی یک روز کاری اونوری ها رو از دست دادی .
البته قبل از آلارم بیدار شدم و با چشم های بسته و تصور کلی از در و پنجره تو ذهنم ؛ پنجره ی اتاق رو باز کردم . چون چند شب ِ گرمایشی اتاق خاموشه و حالا نه اون قدر گرمه که کولر بزنی نه اون قدر سرد که با همون شوفاژ ِبسته بتونی تحمل کنی رختخواب رو . حالا اضافه شدن آفتاب به اتاق هم دما رو بالاتر می بره و مجبوری برای بیشتر موندن تو رخت خواب یه فکری برای کاهش دما کنی .
خودم رو پرت می کنم سمت ِ بالشتم البته قبلش بالشت رو چرخوندم که از نعمت خنکی اونور بالشت که کرونا هنوز از ما نگرفته محروم نشم .
حالا یه چشمم رو باز می کنم و وای فای رو روشن ؛ یکی از مزخرف ترین برنامه های پیام رسان خارجی از نظرم رو باز می کنم می نویسم " Hi " . گوشی رو از سایلنت در میارم و می ذارم کنارم تا اگه پیامی اومد جواب بدم .
نیم ساعت می گذره و بی جواب غلت می خورم دوباره پیام میدم " Hi " یعنی کجایی ؟ مثل بوق ماشین ها تو ایران که هزار تا معنا داره یکی سلام می کنه یکی خداحافظی یکی هم ناسزا می گه .
جواب میده که آنلاینه . از روند کار می پرسم . توضیح می ده . می گم خوبی ؟ می گه آره. تو خوبی؟ می گم آره . هنوز تو خونه ایم . حوصله ام سر رفته . یدونه از این است مهربون ها می فرسته . می گه می تونی کتاب بخونی . فیلم ببینی . یه چیزی شبیه همون نسخه هایی که خودم براش وقتی بیماری تو ووهان شروع شده بود ؛ فرستادم . می گم آره دو تا فیلم دیدم یه کتاب خوندم . می گه اگه دوست داشته باشی می تونم کتاب هایی که خودم خوندم رو هم بهت معرفی کنم Or you can talk to me any time .
حضور ِ آدما ؛ هیچ وقت ربطی به دور بودن ِ فیزیکیشون از ما نداره . اینو کسی می گه که بهترین دوستش رو سالیانه ساله از دور پیش ِ خودش داره .
درباره این سایت